از لحظه هــــ♥ــــا رهـــــ♥ـــــاتر
baaad az chandin sal umdm be inja sar bezanm che cmhaie ke nadashtam...merciiiii az hame harki insta has cm khosusi bezare ba adrese weblogesho k page instamo bfrstm dustan از قافله جا ماندم درست نزدیک هجده سال پیش، ماندم... زندانی این روزگار زشت شدم... روزگاری که نه از جنس من است نه از برای من... چه رسمیست دنیا! از گردشش می نالیم و می نالیم و روز زمین گیر شدنمان را جشن می گیریم! نمیدانم... قلمم زیر بار دردها ترک برداشته کمرم خم شده!... با این حال هنوز هم به دوست لبخند میدهم امروز آغاز غربت نشینی ام هست... به رسم عادت... قوی تر می کنند. " آنان قلب مرا بزرگتر می کنند." آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست." من معنای دوست واقعی را نشان می دهند." کِتــابِ سَرنِــوِشــت بَــرایِــــ هَــر کَســـی چیـــزی نِوِشـــت نـــوبَــت بِه مــــا کِـــه رِسیــــــــد قَــــلَـــم اُفتـــــاد … دیــــگُر هیـــچ نَـــنِــوِشـــت ! خَـــطِ تیرِه گُذاشـــت وُ گُــفت : تـ ــ ــ ــو بـــاش اَســیــــرِ سَــــــرنِـــوِشـــــت . . . •••خســرو شکیبــایــی با اون صدای طلاییش می گفت: بعضــی وقت ها یکـــی یه طــوری مــی سـوزونتــت که هــــزار نفر نــمیتونن خامــوشت کنن بعضـــی وقت ها یکــی طــوری خاموشــت میکنه که هـــزار نفر نــمیتونن روشنــت کنن. زمانــه ایـست که خیـــلـــی چیزها آنطوری که بــود یا بـــاید باشــد نیســــت ••• دِلَــــم . . . تـــاب سَـــواري مي خواهَد وَ يِک هُلِ مُحكَم .... كِه دِلَم هُري بِريزَد پايين هَر چِه دَر خُودَش تَلَمبار كَردِه اَست mer30... http://www.nazeeeeedel.blogfa.com/ دلــ ــم گــ ــرفتهـ از این شــ ــهر کهـ آدم هآیــ ـش همــ ــچون هوآیــ ــش نآپآیدارنــ ــد ... گآهــ ـی آنقدر پـــ ــآک کهـ بــ ــآورت نمی شـ ـود .. و گــ ـآه چنـ ـآن آلــ ــوده کهـ نفســ ــت می گیـ ـرد ... تو چه گفتــــي سهراب ؟ قايقـــی خواهم ساخت ... باکدوم عمـــر دراز؟ نــــوح اگر کشتي ساخت ، عمر خود را گذراند با تبر روز و شبش ، بر درختــــان افتاد ساليان طول کشيد ،عاقـــبــــت اما ساخت پس بگــــو ای سهراب ... شعر نـــو خواهم ساخت بيــــخيــــال قايــق... يا کـــه ميگفتی... تا شقايـــق هست زندگی بايــــد کرد؟ ايــن سخن يعنـــی چه ؟ با شقايـــق باشی...زندگــــی خواهی کرد ورنه اين شعـــر و سخـــن يک خيـــال پـــوچ است پس اگـــر ميگفتــی ... تا شقايـــق هست حســـرتی بايـــد خورد جمله زيباتـــر ميشد تو ببخشـــم ســــهراب ... که اگه در شعـــرت ، نکته هــــا آوردم ، انتقـــادی کردم بخــــدا دلـــگيرم ، از تمام دنيـــا ، از خيــــال و رويــــا بخـــــدا دلــــگيرم ، بخــــدا من سيــــرم ، من جـــوانی پـــيرم زندگــــــــی رويــا نيــــست زندگـــــی پـــر درد است زندگـــی رويــــا نيـــــست زندگـــی پـــر درد است زندگــی نامــــرد است، زندگــــی نامـــــرد است... + eltemaaaase doaaaa ..... :((( رِسیــــدِه اَم بِه حِسِ بَرگــــی کِه میدانَد بآد اَز هَــــر طَرَف بیآیَد سَراَنجآمَش اُفتآدَن اَســـت ... + اَز اَوَلِ مِهر بِه بَعد خِیلـــــی کَمتَــــر گــــویا رِقابَتی بِینِ اِنســـآن وُ خآکـــــ اَست زیرا . . . هَرکِه عَزیزِ انســـــآن میشَوَد پَسَندِ خآکـــــــ می آیَد وَهَرکِه اِنســــآن دِل دَر گِرُواَش می گُذارَد خآکــــــ بِه وَدیعِه اَش می گیرَد + میگَن:هَمِه یِ سَرمایِه یِ خانِوادِه بِه بُزُرگتَراشِه وَلی مَن تَقریبا 9 روزِ پیش یِکی اَز این سَرمایِه هارُو اَز دَست دادَم :(( مادَربُزُرگِ مِهرَبونَم اُمیدوارَم روحِت قَریَنِ رَحمَت بِشِه ... خُدا رَحمَتِت کُنِه ♥♥ خِیلـــــی دِلَم بَرات تَنگ میشِه بَچِه هآ واسِه مادَربُزُرگِ عَزیزَم یه فاتِــــحِـــــه بِخونین ایشالله کِه روحِش دَر آرامِش بآشِه ( مَمنون ... )
گِــــریِــــه هایِ راستَـــــکـــــی وَ خَنـــــدِه های اَلَـکیــــمُو میگم . . . (:( اِنقَد کِه هَــــــــر دُوتــــآش زیـــــــاد شُدَن این روزا . . . + بَرایِ ایــــن آپَــــم کَسیــو خَبَر نِمیکُنَم تــا آجـــی ها وَ داداشایِ بامَعرِفَتــمو بِشناسَم ... :) مَردِ رویایـــــــی کسیِـــــــه کــــه . . . حتی وَقتــ ــی مِثلِ سَگـ ـــ ـــ وَ گ‍‍‍‍‍‍‍ُربِــ ــ ــ ـه بِه جونِ هَمْ اُفْتادیـ ــن شَبْــــ ــــــ نَزارِه اَز بَغَلِــ ـــــش جُم بُخوری بِــــگِــــــــ ــــه : آشْتــ ــی نَـــــکردیمـ ـ ـ ـ ـــ ــ ــ ـــ ــ ـــ ــآ آ آ آ آ آ آ آ آ وَلــ ـــــــ ـــی مَن بِــدونِ ♥ تـ ـ ــ ــ ــ ــ ــ ـو ♥ خوابَم نِـــــمیبَرِه ... !! به سلامتی تو .... تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره ... تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال ... عشق اين نيست که : موبايلتو بگيری دستت و براش يه اس ام اس بفرستی ! عشق اينه : وقتی اس ام اس فرستادی تاوقتی جوابتونداده ... هی چشمت به صفحه موبايلت باشه و چشم ازش بر نداری !!!
روزهای سختم که تموم شد؛ میرم میزنم روی شونه ی خدا و میگم : یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود... چرا همیشه اول قصه ها باید اینجور شروع بشه؟! چرا یکی باشه ، یکی نباشه!؟ یعنی از اول رسم دنیا بی وفایی بوده؟! بذار یه بار ما اول قصه رو شروع کنیم...اینجور بهتره!! یکی بود،اون یکی هم بود.... ♥♥ هم خدا بود،کسی هم بود... ♥♥ نه...نه...اینجور هم نمیشه،نمیدونم چرا اون یکی بودن پیدا نمیشه اگر هم پیدا بشه رسم یکی بود،یکی نبود رو رقم میزنه.... رسم دنیا همیشه همین بوده که یکی باشه و یکی نباشه... هیچ چیز و هیچکس نمیتونه این رسم رو عوض کنه... حتی من و تو... ولی کاش یکی به قصه گو میگفت، قصه ای که از همون اولش یکی بود یکی نبود باشه، اسمش قصه نیست،غصه اس!! تنها بودن هیچ وقت قصه ای نداره!!! دست به دامن خدا که میشوم چیزی آهسته درون من به صدا در می آید … نترس … از باختن تا ساختن دوباره، فاصله ای نیست !!! نامه ی چارلی چاپلین به دخترش :
تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار . . . اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز ... قطره؛ دلش دریا می خواست قطره عبور كرد و گذشت قطره پشت سر گذاشت قطره ایستاد و منجمد شد حالا تو بی نهایتی، زیرا كه عكس من در اشــك عــاشق است! خدایا تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شـــــــــــــــــــــــــدم تورا بخشنده پنداشتم و گنه کار شــــــــــــــــــــــــــدم تورا وفا دار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتـــــــــــــــــــم تورا گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم تو مرا چه دیدی که وفادار ماندیـــــــــــــــــــــــــــــــــ !؟؟ میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی یادت نمیرود باید عاشقی کنی کاش من اینگونه عاشق بودم ..... ای کاش ... (التماس دعا...) حواست هستـــــــــــ ؟ صــــــــدای هق هق گریه هایمــــــــــ از گلویی می آید که تـــــــــــــو از رگش به من نزدیکتریــــــــــ ......... برای دلم گاهی مادری مهربان میشوم٬ :دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم "غصه نخور٬میگذرد...." برای دلم گاهی پدر می شوم٬ :خشمگین میگویم «بس کن دیگر بزرگ شدی....»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا...... دلم، از دست من خسته است............. قطاری سوی خدا می رفت و همه ی مردم سوار شدند. خــــــــــــدای من ! آدما گاهی لازمه چند وقت کرکرشونو بکشن پایین یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن : کسی نمرده فقط دلم گرفته... از خـسـتـگـی تـمـام تـنـم درد گـرفـتـه اسـت از چه بنويسم ؟؟؟! از واژه هايي كه از درياي خيالم سرازير شده اند و كم كم نابودم ميسازند... از تلخي هاي اين زندگي... بي وفايي هاي روزگار... قهوه ي تلخ اين زندگي را بار ها چشيده ام اما اما نيازي به شكر ندارم " در دنياي من شيريني ممنوع است " دلم برای باران تنگ شده است دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است دلم تنگ است برای پرسه زدن زیر باران... بارانی که به من آموخت رسم زندگی را... دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان برای ابر های سیاه سرگردان... در آن روز ها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم. مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری... این روز ها تنها یک قلب است پر از درد ... که نمیداند درد دلش را به چه کسی بگوید نمیـــ دانمـــ چـــرا امشبـــ واژه هــــا خیســــ شده انــــد
مثـــلــــ آسمانیـــــ کــــه امشبـــــــ میـــــــ بـــــارد ... و اینکـــــ بــــارانـــــ بــــر لبــــه پنجــــره احســـاســـاتــم میــنشینــد چشــــمانـــمـــ را نـــوازشــــــ میـــــ دهـــد شــــایــــد از لحظـــــه هـــایـــ دلتنگیــــــم گــــذر کنمــــ 
" تولـــــــــــدم مبارک "
" ازکسانی که از من مـــــــــــتنفرند سپاس. ، آنها مرا"از کسانی که مرا دوســـــــــــــــت دارند ممنونم،"ازکسانی که مرا ترک می کنند متشـــــــــــــکرم،"از کسانی که با من مـــــی مانند سپاسگزارم، آنان به
saaaaaaaaaaaalam salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam dustaye khubam
khosh umadiiiiiiiiiin
aval az hame khodam tavalodamo be khodam tabrik migam ke hishki yadesh nis
. . . bazam khodayaaaaaaaaa shokret 
rastiiiiiiiiiiii dust juniaye majazim beja kado vasam comment bezarid 
misiiiiiiiiiii az hozuretun
man az in dafe be bad aksaran ap konam,khabar nemidam...
lotfan khodetun sar bezanid
chon tedade linkam ziade,dg nemiresam!sharmande vali khaheshan shoma ap kardid khabar bedid
mer30 
روی شــمـــا مثل هنــدونـــه ، خنـــده هاتـــون مثل قــــاچ هنـــدونـــه !
گرچه گذر زمان فرصت مهر ورزیدن را دریغ نمی کند؛
فرصت ها را براي مهرورزي دريابيم...
khoda hameye maharo biamorze
emruz 4shanbe,chaharome dey mah:
engar jash hamun pishe fereshte ha bood ke ajal mohlatesh nadad
vaghean khoda biamorzatet
Dustan lotfan be webloge duste golam aji melika sar bezanid
میآم نِت بِخآطِرِ دَرسآم :(
تویی که الان پشت مانیتور قوز کردی ...
تویی که الان با کله اومدی رو صفحه مانیتور دستتو گذاشتی زیر چونت
تویی که الان از فرط تنهایی بغضت گرفته ...
تویی که از بس خسته ای دلت گرفته
تویی که دوسش داری ولی نمیتونی بهش بگی ...
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی ...
تویی که دلت میخواد فریاد بزنی ...
تویی که یه عمر سنگ صبور بودی ...
تویی که دلت میخواد با روزگار دعوا کنی ...
تویی که اومدی فراموش کنی یاد یه خاطره افتادی ....
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی ...
تویی که تنهایی
تویی که واس خودت آواز میخونی ....
تویی که حرفای دلتو تو کتابات مینویسی ....
تویی که کتابات پر از فحشه ...
تویی که شبا رو بالشت خیس میخوابی ...
تویی که میری زیر پتو تا کسی صدای گریه هاتو نشنوه ...
تویی که همه دلخوشیت شده اینترنت ....
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی ...
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی ...
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن ... مثه من ...
بسلامتی خودمـــــــــــــــــون ... 
خیلی وقت بود كه به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست!
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی كه خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال كلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ كلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یك قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور كرد!
و وقتی كه قطره از چشم عاشق چكید. خدا گفت :
وقتی قطار به ایستگاه بهشت رسید همگی پیاده شدند.
“فراموش کردند که مقصد خدا بود نه بهشت”
نه آن قدر پاکم که کمکــــم کنی و نه آن قدر بدم که رهـــایم کنی …
میــــــــان این دو گمم !
. . .
هم خــــود را و هم تــــــو را آزار میدهم …
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنـــــــــی باشم که تو خواستی …
و
آنقدر بــی تو تنهــــــا هستم که
خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت رهـــایم نکن . . .
چشمانم باران می‌خواهد
خدایااااااااااا
فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی‌كند!؟؟؟؟؟
دسـت هـایـم پـیـنـه بـسـتـه انـد
پـاهـایـم بـی رمـق
خــوابــم مــی آید
مـی خـواهـم بخوابم
رهـگـذری مـی پـرسـد : چـه کـرده ای ؟
نـمـی دانـد مـگـر ؟!!!!
زنـ - ــد گـ - ــی!!!!!
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی سفرت روح مرا به دو نیم می کند … و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم …
فراق صاعقه وار را بر نمی تابم
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز… آرام تر بگذر …
وداع طوفان می آفریند… اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی !
آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است …
ای پرنده ! دست خدا به همراهت
اما نمی دانی … نمی دانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست
از خود تهی شده ام … نمی دانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
پینڪ اسڪیـטּ
